ثانیه های بهشتی |
از شدت سرما چوب خشک شده بودم..نمیتونستم از خواب بلند شم...آخه... نمیدونستم به کدومشون قول بدم برم اتاقشون که ناراحت نشن از شدت گرما گفتم: اتاقی میام که خنک باشه.. بچه ها چقدر اتاقتون سرد بود! آخه خانوم دیشب به خاطر حرف شما دریچه ی کولرو به سمت شما گذاشتیم.. خدای من اینا دیگه کی هستن...یعنی حاضر بودن به خودشون باد نخوره... خندم گرفته بود ..گفتم: دختر خوب من که تا صبح قندیل بسته بودم!!!!!!
[ دوشنبه 91/11/2 ] [ 2:41 عصر ] [ خادم ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |