ثانیه های بهشتی

از شدت سرما چوب خشک شده بودم..نمیتونستم از خواب بلند شم...آخه...

نمیدونستم به کدومشون قول بدم برم اتاقشون که ناراحت نشن

از شدت گرما گفتم: اتاقی میام که خنک باشه..

بچه ها چقدر اتاقتون سرد بود!

آخه خانوم دیشب به خاطر حرف شما دریچه ی کولرو به سمت شما گذاشتیم..

خدای من اینا دیگه کی هستن...یعنی حاضر بودن به خودشون باد نخوره...

خندم گرفته بود ..گفتم: دختر خوب من که تا صبح قندیل بسته بودم!!!!!!جالب بود

 


[ دوشنبه 91/11/2 ] [ 2:41 عصر ] [ خادم ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

دلهره هایت را به خدا بسپار.. شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشد.. دلهره هایم را سپردم.. و این بود حرف خدایم با من.. لَکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ..سوره توبه آیه88 ............................................. ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده..
آرشیو مطالب